پرونده قضایی برای عوامل سریال افعی تهران تشکیل شد اقامه نمازجماعت به امامت یک خانم روی آنتن شبکه سه رفت + عکس پخش سریال «مولانا» در شبکه نمایش خانگی نمایشگاه «نگاره‌های ماندگار» در موزه بزرگ خراسان | سیر روح در عالم معنا «زیبا صدایم کن» رسول صدرعاملی کلید خورد شعر همان عشق، همان زندگی | درباره مهرداد اوستا، شاعر غزل‌های خیال‌انگیز محمدرضا فروتن و میترا حجار با «نیلگون» در راه سینما آخرین نشانه‌های نمک نورالدین | نگاهی به فصل پنجم سریال «نون خ»، ساخته سعید آقاخانی کارگردان نمایش «کلنل»: بزنگاه‌های تاریخی ما، زمینه ساز  تولید آثار هنری است آواز پرنده‌های صبح فروش حیرت انگیز «گارفیلد» در اولین هفته اکران «سمرقند»، برای خانواده بزرگ فارسی زبانان | کتاب تازه شاعر خراسانی در نمایشگاه کتاب تهران پایان فیلمبرداری فیلم سینمایی «برج آخر» اثر سوفیا موسویان صفحه نخست روزنامه‌های کشور - دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ آلبوم «عشق ناباور» در راه بازار موسیقی کنسرت‌های پاپ اردیبهشت ۱۴۰۳ + زمان و مکان تأکید هیئت رسانه‌ای ایران و عراق بر انعقاد «تفاهم‌نامه همکاری» و تشکیل «شورای رسانه‌ای مشترک» + آلبوم تصاویر برنارد هیل بازیگر «ارباب حلقه ها» و «تایتانیک» درگذشت + بیوگرافی
سرخط خبرها

یادی از دانشجوی شهید علی‌اکبر اصغری | رفت تا برای نرفتن بهانه‌ای نباشد

  • کد خبر: ۶۷۳۹۰
  • ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۳
یادی از دانشجوی شهید علی‌اکبر اصغری | رفت تا برای نرفتن بهانه‌ای نباشد
على‏ اکبر اصغرى، اولین و تنها فرزند قنبر روز جمعه ۱۲/۰۹/۱۳۳۹ در روستاى کوشک مهدى از توابع شهرستان مشهد دیده به جهان گشود. پس از تولد به همراه خانواده به مشهد مهاجرت کرد. دوران ابتدایى را در دبستان عَلَم و دوران راهنمایى را در مدرسه‏ ابومسلم گذراند.
زهرا بیات | شهرآرانیوز - على‏ اکبر اصغرى، اولین و تنها فرزند قنبر روز جمعه ۱۲/۰۹/۱۳۳۹ در روستاى کوشک مهدى از توابع شهرستان مشهد دیده به جهان گشود. پس از تولد به همراه خانواده به مشهد مهاجرت کرد. دوران ابتدایى را در دبستان عَلَم و دوران راهنمایى را در مدرسه‏ ابومسلم گذراند.
 
تحصیلات متوسطه را در سال ۱۳۵۳ در دبیرستان ابن‌یمین آغاز کرد و پس از یک سال به دبیرستان فردوسى رفت و از شاگردان ممتاز آنجا محسوب می‌شد. در سال ۱۳۵۸ بعد از کسب دیپلم، مدتى آموزشیار نهضت سوادآموزى بود و بیش از ۵ ماه هم در کمیته‏ مبارزه با قاچاق مواد مخدر، احتکار و افراد ضد انقلاب و منافقان فعالیت داشت.

در اواخر دوران سربازى و در روز عید غدیر سال ۱۳۶۱، ازدواج کرد. در مدّت ۴ سال زندگى مشترک صاحب ۲ فرزند دختر به نام‌‏هاى فاطمه و محدّثه شد.

پس از اتمام دوران سربازى، بلافاصله در سپاه پاسداران اسم‌نویسى کرد و در اواخر سال ۱۳۶۱ هنگامى که همسرش باردار بود به جبهه رفت و حدود ۴ ماه در منطقه‏ عملیاتى نقده‏ کردستان به سر برد. پس از اینکه از جبهه آمد، به عنوان پاسدار رسمى استخدام شد. در سال ۱۳۶۳ به دلیل قبولى در آزمون دانشکده‏ تربیت مربى سپاه قم به اتفاق همسر و فرزندش به قم مهاجرت کرد.

از قم برای بار دوم در تیرماه سال ۱۳۶۴ عازم جبهه شد و مدت ۳ ماه در منطقه‏ عملیاتى مهاباد به سر برد و پس از بازگشت باز هم به درس مشغول شد.

اوایل سال ۱۳۶۵ که پدرش نیز در جبهه بود، برای بار سوم از دانشکده به جبهه شتافت و فرماندهى یک گروهان از گردان یدا... لشکر ۵ نصر خراسان را برعهده گرفت. در عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو و در عملیات کربلاى ۱ در منطقه‏ مهران شرکت داشت. پس از اینکه دشمن به غرب کشور حمله کرد، به ایلام منتقل شد و در نهایت در تاریخ ۳۱/۰۲/۱۳۶۵ در منطقه‏ کله قندى مهران بر اثر اصابت خمپاره به ناحیه‏ سر به شهادت رسید و یک هفته بعد درکنار مرقد ثامن‌الحجج على‌بن‌موسى‌الرضا (ع) به خاک سپرده شد.


حجاب شما؛ گلوله‌اى به قلب دشمن

«تمام همّ و غمش آرامش مملکت بود و دوست داشت از لحاظ علمى به دکتر بهشتى برسد. بزرگ‏‌ترین آرزویش این بود که امام (ره) زنده باشد، کشور مشکلى نداشته باشد و دست منافقان بریده شود. همواره توصیه‏‌اش به ما این بود که «رسالت شما در پشت جبهه سنگین‏‌تر است؛ حجاب خود را رعایت کنید که حجاب شما مانند گلوله‌اى است که به قلب دشمن مى‏‌رود.»

راوی: صدیقه رضازاده مادر شهید


شهادت در سرنوشتش بود

تازه جنگ شروع شده بود و من تمایل داشتم همسرم فردی باشد که به جبهه و جنگ اهمیت بدهد. با صحبت‌هایی که با ایشان داشتم، دیدم که این فرد همان کسی است که مورد نظر من است و قبول کردم همسرش باشم. از همان اول احساس می‌کردم که با توجه به عشق و علاقه‌ای که به اسلام دارد خواه ناخواه شهید خواهد شد، ولی یکجا این امر را به عینه دیدم؛ آخرین باری بود که برای مرخصی آمد، دختر کوچکم حدود ۲۰ روزه بود. آنجا حالت خدایی شدن انسان را در وجودش دیدم و فهمیدم که ایشان برود دیگر برنمی‌گردد. درطول زندگی، حرف دروغی را از ایشان نشنیدم؛ فکر می‌کنم این بالاترین چیز بود.
 
به تمام معنا خویشتن‌دار و صبور بودند. مثل صبر و تحملی که او در زندگی داشت، کم پیدا می‌شود. به بیت‌المال بسیار اهمیت می‌داد؛ مراقب بود مبادا زمانی را که باید صرف کار و محل کارش کند؛ صرف چیز دیگری کند. کلا حلال خدا را حلال می‌دانست و حرام خدا را هم حرام! یعنی اجتناب می‌کرد از آن چیزی که حرام هست.

راوی: فروزان زینال‌زاده، همسر شهید


یادی از دانشجوی شهید علی‌اکبر اصغری | رفت تا برای نرفتن بهانه‌ای نباشد

دلایل زیادی برای نرفتن داشت

شهید اصغری دلایل زیادی برای نرفتن داشت. دلایل -به تمامی- منطقی بود، هم تنها فرزند پدر و مادرش و هم تازه پدر شده بود. رسیدگی به خانواده ایجاب می‌کرد که مأموریت نگیرد. درس هم می‌خواند و می‌توانست توجیه کند که با درس خواندن می‌تواند مفیدتر واقع شود، ولی به خاطر آن عشقی که به حضرت امام (ره) و شهادت داشت در محاسبات خودش این نتیجه را گرفت که باید برود. بعضی‌ها آن موقع به او توصیه می‌کردند؛ «الان وقت رفتن به جبهه نیست، بمانید.»، ولی او با رفتنش در واقع دیگران را هم تشویق کرد که برای رفتن به جبهه بهانه نداشته باشند و واقعا ایثار کنند.

راوی: سعید تشکری هم‌دانشکده‌ای شهید


نشانه‌های بی‌ایمانی در یک جامعه

او می‌گفت در جامعه‌ای که شب‌ها شکم‌های گرسنه سر بر زمین می‌گذارند، تجملات و خرج‌های آن چنانی نشانه‌ای از بی ایمانی است. غمخوار محرومان بود. دردش درد مستضعفان بود. برای این مدعا باید آن دانش آموز کر و لالی را شاهد گرفت که اگر سرکشی‌ها و کمک‌های مدام اکبر نبود، هیچ وقت زنده بودنش را نمی‌فهمید و باید آن کوری را گواه گرفت که در محروم‌ترین منطقه شهر با مادری مریض در سایه دست‌های او طعم زندگی را می‌چشیدند.
 
باید درستی این کلام را آن جوان صحّه‌ای بگذارد که اکبر با فروش وسایل زندگی خویش در‌های ازدواج را به رویش گسترد. لحظه لحظه حضور در سپاه را عبادت می‌دانست و کوچک‌ترین قصوری را دزدی و خیانت. برای همین بود که وقتی پدرش یک بار در حین مأموریت او را در یکی از خیابان‌های شهر می‌بیند و از او می‌خواهد که به فرزند بیمارش سری بزند، می‌پرسد: «پدر شما مرا به دزدی از بیت‌المال دعوت می‌کنید.»


هدف ما چیزی فراتر از مرگ طبیعی است

پدر و مادرم مرا به عنوان تنها فرزندتان بزرگ کردید و من بی نهایت از زحمات و تلاش‌هایی که برایم کردید، چه در امور مذهبی و چه تحصیلی تشکر می‌کنم، هرگز یادم نمی‌رود که مرا با موتور برای شرکت در کلاس‌های قرآنی به کوه‌سنگی می‌بردید. نمی‌دانم چگونه می‌توانم از شما عزیزان تشکر کنم، ولی این حدیث از حضرت امام صادق (ع) است که می‌فرمایند: خدایا آن وظایفی را که در قبال پدر و مادرم دارم به من الهام کن تا انجام دهم. یعنی وظایف این‌قدر مهم هستند و من نتوانسته ام حتی ذرّه‌ای از زحمات شما عزیزان را جبران کنم، اما از خداوند طلب عفو و آمرزش دارم و شما را به خدا قسم می‌دهم که مرا مورد عفو و آمرزش قرار دهید.

وقتی که من شهید شدم از گریه و زاری بپرهیزید، چرا که هدف ما چیزی فراتر از یک مرگ طبیعی است، نگذارید با گریه شما دشمن شاد شود.

همسر عزیزم خوش‌حالم که همسری، چون شما دارم و خوش‌حالم که می‌دانم بعد از من رسالت زینب گونه ات را به انجام می‌رسانی و فردی شهیدپرور خواهی بود. عزیزم اگر فرزندمان پسر بود اسمش را محمدعلی بگذار و اگر دختر بود فاطمه و او را به گونه‌ای پرورش بده که دیگر احتیاجی به غیر از خداوند نداشته باشد و تمام نیرویش را در راستای اهداف الهی صرف کند.

گوشه‌هایی از وصیت نامه شهید علی اکبر اصغری که در اولین حضورش در جبهه نگاشته شده است
 
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->